آموزش رانندگی ورژن بابای بنفشه

کار کارگرا که تو خونه تموم شد بابا پیشنهاد داد بریم بیرون.مثل همیشه کوه و بیابون.شاید هم باغ بابابزرگ و روستا.تو فکر بودم. اصلا حواسم نبود بابا داره کجا میره.یهو دیدم تو جاده خاکی ایم که اتفاقا منظره قشنگی هم داشت ولی من نه متوجه منظره بودم نه میدونستم تهِ این مسیر به کجا میخوره و قراره کجا بریم.ماشین سرعتش کم شد و به خودم اومدم دیدم بابا داره از پشت فرمون پیاده میشه و میگه بیا بشین.میگم من؟اینجا؟الان؟

 گفت پس کی؟بشین دیگه.مگه نمیخواستی رانندگی یاد بگیری؟با شک رو صندلی بابا نشستم .حالا بابا کنارم رو صندلی شاگرد بود و داداش اون پشت از خنده غش کرده بود و میگفت ایییین؟این میخواد برونه؟بابا من جونمو دوس دارم بذار پیاده شم!.بقیه ش رو به صورت زنده گزارش میدیم براتون:

بابا: از این ماشین چی میدونی؟هر چی بلدی!

من:خب اسمش پژوپارسه.رنگش سفید روغنیه.مدل 93 عه.اون موقه سی تومن خریدیمش . 

پلاکش سی و سه جیم...

بابا: دونستن اینا موقه رانندگی به کارت نمیاد.چیزای فنی چی بلدی؟

من:اومممم...این وسطی ترمزه.اینم دنده س.اینم ظبطه.فولدر هشتمش آهنگای هایده

 روشه.نهمی مهستی دهمی...

بابا:بسه بسه!الان بخوای برونیش چیکار میکنی؟

من:روشنش میکنم =)

بابا: ببین اون سمت چپی کلاجه(شایدم کلاچه!لفظ درستشو نمیدونم).وسطی ترمزه.راستی 

گازه.اون سوییچو که چرخوندی کلاجو تاآخر بگیر،دنده رو بذار رو یک،یذره گازو بگیر و خواست راه

 بیفته کلاجو ول کن.الان راه بیفت ببینم

من:(در حالی که سوییچو چرخوندم و ماشین روشن شده و از شنیدن صدای موتور ذوق کرده م!) 

وای بابا الان گاز بدم؟=))))))

بابا:گاز هم بدی راه نمیره.گفتم  اول کلاج !

من:آها باشه(کلاجو تاآخر گرفتم،دنده هم که رو یک بود،بعدش گازو تا آخر فشار دادم . ماشین به 

شدت راه افتاد!!!!)

بابا:پدر صلواتی گازوو تا آخر نگیییییییییییییییییییییییییییررررررررررررررررررر کمش کن

من : (ترمز رو تا آخر فشار دادم و محکم ترمز گرفتیده شد و با سر رفتم تو شیشه)

بابا:با پای چپ ترمز نگیر!پای راستتو از روی گاز بردار با همون ترمز بگیر

من: من پاچپم رو پای راستم مسلط نیستم.پای راستمو از روی گاز بردارم پام اونجا گم میشه

 نمیدونم پامو باید کجا بذارم.پای چپمم بیکاره که!

بابا: قانونشه.نبینم با چپ ترمز بگیری.روشن کن ماشینو دوباره

من:این چرا خاموش شد؟!

این بار آروم تر روشن کردم.کلاجو تاآخر گرفتم و آروووووم گاز دادم.ولی این گازه خیلی لامصبه 

.یذره فشارش میدی ها، ولی خیلی میره.از میزان حساسیتش خبر نداشتم.آره!حالا تو جاده خاکی با دنده یک و سرعت ده بیس تا داشتم میروندم و احساس پایه یک بهم دست داده بود

بابا:الان یه سگ بپره جلوت چیکار میکنی؟

من:واسش راهنما میزنم=))))

همون لحظه یه سگ جلومون سبز شد!که خب فکر کنم بابا قبل من دیده بودش و واس همین 

پرسید.جاده خاکی و سنگی بود.نمیخواستم سگه رو بزنم نمیخواستمم ترمز بگیرم!در نتیجه 

فرمون رو چرخوندم و رفتم رو سنگا

بابا: همین دیروز لاستیکاشو عوض کردم جاده رو صاف کردی هر چی دست انداز بود رو مالیدی که

.ترمز بگیر اصن

و من با پای چپ ترمز گرفتم دوباره!!

بابا:چن دفعه یه حرفو بزنم بهت؟نمیفهمی چپ و راستت کدومه؟ترمز راااااااااااست گاز

 رااااااااااست چپ فقط کلاااااااااااااج

من: من کلا دو دیقه نیست میدونم کدومش ترمزه کدوم گازه چه توقعایی داری ازم:( در ضمن،

من دلم میخواد با چپ ترمز بگیرم .مشکلش چیه؟

بابا: مشکلش اینه دلت میخواد(آب دهنمو قورت میدم و چشامو میبندم...).روشن کن دوباره!یه

 وقت از این آیینه های بغل و روبروت استفاده هم نکنی ها!اصنم نگاه نندازی به مانیتور ببینی

 سرعتت چقده یا چقد بنزین داری

من:ینی هم دستم به فرمون باشه هم پای بیشعورِ راستم اون پایین هم چشم به روبرو هم مراقب

 باشم شما رو نندازم پایین هم اینا رو نگاه کنم؟!

بابا:اینجا نه ماشین جلوته نه پشت سرت آیینه ها لازمت نمیشه ولی دلیل نمیشه تو کارت قرمز

 نگاه نکردن رو نگیری!!

من:کدوم هیفده ساله ای رو بی خبر میارن تو همچین جاده ای بهش میگن ماشین برون.جاده ی

 صاف کم بود؟!

بابا:باید ترست بریزه=)))رو جاده صاف راحت تری.پارس هم موتورش سنگینه یکم اذیت میشی

 ولی واس گواهینامه با پراید امتحان میدی راحت تره خواستم آب بندی شی

من :مرسی آب بندی!!

بابا : راستی تو هیفده سالته؟خیلی ساله داریم بزرگت میکنیم.فک میکردم بیست و دو سه

 سالیت باشه!

من:سه چهارماه دیگه هیژده ولی مرسی که میدونی چن سالمه

بابا:الان چرا با یه دستت به فرمونه؟چه وقت آهنگ عوض کردنه؟مثلا خیلی کاربلدی این دوکارو با 

هم انجام میدی؟:))))بذار دفعه اولت بگذره بعد از این کارا بکن

همون لحظه یه ماشین از روبرو اومد و منم روسریم افتاده بود.همون دست چپم که به فرمون بود

 رو ناخداگاه ول کردم دستم رفت طرف روسریم و موهام.بابا همونجا خودش فرمونو دستش گرفت

 و داد زد :الاااااااااااان باید سرعتتو کم کنی و بری سمت راست این ماشینه رد شه نه که روسریت

 رو درست کنی و گازو بیشتربگیری اونم رو دنده یک !!

من:پس تکلیف خون اماما و شهدا چی میشه.اسلام چی.من جونم بره پارس بابام بره روسریم نمیره

بابا:مسخره بازی در نیار! جدی دارم بهت میگم.یا روسریتو سفت ببند،یا یکاری واس این موهای

 لختت بکن نیفته،یا اگرم نمیتونی ولش کن اصن!من اون دنیا پاسخگوی اماما و شهدا میشم به جات... و دوباره ماشین خاموش شد.بازم مصیبت روشن کردن و کلاج لعنتی

من:بابا ماشینی هست که فقط تو گاز بدی و ترمز بگیری نه دنده عوض کردن داشته باشه نه کلاج 

گرفتن!؟!!!

بابا:هست.چرا نیست؟تو نمیدونی اتوماتیک که میگن چیه؟پول داشته باشی همه چی هست

فیلَم یاد لندکروزِ مشکیم رو کرد.اصن فک کنم من چون رانندگی رو واس کوه و تفریح میخوام

 واس همین کائنات به سمتی پیش رفتن که اولین تجربم تو جاده کوهستانی باشه:دی

رسیدیم به یه جایی که جاده به شدت باریک میشد و طرف چپش دره و سقوط،سرابالایی،جاده 

ناصاف و سنگی و اصن یه وضعی!من همینجوری داشتم میرفتم بابا هم نمیگفت پیاده شم که داداش یادش انداخت خودش باید بشینه.جاهامونو عوض کردیم و در حالی که نیشم باز بود و لقب شوماخربنفشه رو به خودم داده بودم و داشتم فکر میکردم ووووااوووووووو رانندگی کلا یه ترمز بود و یه گاز و یه کلاج که اصن لحظه روشن کردن دوسش ندارم! و اینکه هر وقت حوصلم سر رفت انقد بلدم که بتونم ماشینو بدزدم(آره جون عمم!) از بابا پرسیدم اگه تو اون سرهنگه باشی،بله میدی بهم؟ خندید و گفت از سرهنگ شاید بله بگیری،ولی از من حالا حالاها نه!

۱۳ نظر

طریقه مصرفِ ماشینِ دودر

خسته بودم.ولی دلمم میخواست پیاده بیام تا خونه.تو مسیر یه ماشین دودرِ خوشگل که رانندش یه خانوم خوشگل تر با عینک دودی بود کنارم ترمز کرد.دوست صمیمی و همکار مامان بود.کلی تعارف کرد بیا برسونمت خونتون دوره.هی گفتم نه نه نه.داشتم فکر میکردم خب،پسر خودشو که نشونده رو صندلی شاگرد.خودشم که رانندس.ماشینشم که دوتا در داره.ینی جای دونفر رو داره.منو میخواد کجا بذاره؟!برفرض اون پشت جا باشه،یعنی باید در اونا رو باز کنم اونا پیاده شن من برم اون پشت بشینم؟!نه!خیابونی داشتن نگاهمون میکردن.ریسکِ سوتی احتمالیم برای سوار شدن تویِ ماشین دودر رو نپذیرفتم و عینک خودمو زدم رو چشم و پیاده رُوان مسیر خونه رو پیش گرفتم:|

۸ نظر

مورد سه رو خودمم نمیتونم رمزگشایی کنم که منظورم چی بوده

اینو هفته آخر کنکور که تابستون برام دنیای دور از دسترسی بود که داشتم جون میدادم براش نوشتم.با دونستن اینکه وقتی تابستون شروع شه ذهنم خالی میشه از کارایی که خواستم انجام بدم و روی برگه قدِ درِ اتاقم نوشتمون که یادم نره.اما من فقط خوابیدم و خوابیدم و خوابیدم...پشیمون هم نیستم البته!

۲۰ نظر

چیزایی که تونستمشون/میتونمشون/شاید بشن

پیش نیاز

ادامه مطلب ۹ نظر

اون ایموجی تو تلگرام که داره میزنه تو پیشونی خودش

از اون وقتایی بود که اگه انجامش نمیدادم خوابم نمیبرد.مادرم وقتی فهمید میخوام چیکار کنم تعهد کتبی ازم گرفت هر بلایی سرش اومد موظف نیست برام دوباره بخره یا تعمیرش کنه.یه چاقو،یه کاسه آب،دستمال و گوش پاکن.چاقو رو انداختم زیر کیبورد از بیخ دربیاد:| همونجا یه خط افتاد رو بدنه ش.کیبورد که یه ذره ش بالا اومده بود رو با زور کشیدم بالا ولی دیدم از لبه که خییییییییلی هم نازکه خواهد شکست و بیخیالش شدم.البته همون موقه کاشف به عمل اومد کیبورد رو از بیخ کندن اشتباس:|. lenovo رو خود من دوسش ندارم و کلا راضی نیستم ازش بدنه ش خیلی نازک و ظریف و لوسه شوخی بردار نیست اما خب اسب پیش کشی بود و من حق ندارم دندوناشو بشمارم!.اومدم سراغ کلیدا رو تک تک درآوردن که کاریست بس طاقت فرسا.برای اینکه چاقو باز خط نندازه روش ناخن خودمو انداختم زیر کلید و انقد کشیدم بالا که ناخنم شکست:| دوباره چاقو به دست اومدم سراغ اون اف های بالا که ازشون خیلی استفاده نمی کنم.هر لحظه حس میکردم الانه که کل کیبورد بپره هوا بس زور میزدم و نمیومد بیرون.از کنار چاقو رو انداختم زیرش،از دوطرف با دست گرفتمش که باز دیدم امکان شکستن کلید از وسط وجود داره.تهش دستم اومد چاقو رو باید بندازی زیرِ وسطِ وسطِ دکمه و تا اونور ببری و یذره بیاری بالا.میگه تق،و جدا میشه! =)همه چی خوب پیش رفت تا رسیدم به اینتر.انداختن چاقو وسط اینتر جواب نمیداد!کلید بزرگی بود و باز داشت میشکست.دو تا پایه داشت و دوتا کلید حساب میشد عملا.این شد زیرشو نگاه کردم پایه هاشو پیدا کنم و تک تک چاقو بندازم زیرشون.اینتر هم با صدای وحشتناکی جدا شد ولی سالم بود.طی عملیات بازم چن تا خط با چاقو انداختم روش.بعد از چهارده تا کلید خسته شدم ولی مرضِ اعداد رند نمیذاشت بخوابم.گفتم یدونه دیگه که بشه پونزده تا.این یدونه آخری رو از بیخ با هرچی زیرش بود برداشتم و حالا هرچقد پازل طورانه میذارمشون کنار هم که چطور جاش بندازم هیچی به ذهنم نمیرسه و میخوام برم چسب قطره ای بخرم براش:|


۱۴ نظر

باز هم دست هایش

نگاه کنید دوست شدن با هم 

۱۷ نظر

چیزهایی که میخوام ولی نمیشه/نمیتونم/نمیذارن/دست من نیست

1.یه کیسه بوکس داشته باشم یه دل سیر بزنمش

2.اون دختره تو باشگاه که دوساعت باز کردن و بستن موهاش که تا روی زانوشه رو لفت میده هست؟با یه قیچی از ته کوتاه کنم موهاشو انقد نره رو اعصابم

3.بتونم دل بکنم موهامو کوتاه کنم و تا جلوی درِ آرایشگاه که رفتم نگم ولش کن!

4.برم آیس پک شکلاتی بخورم :(

5.اونقد پول داشته باشم که واس "جیم" یه گوشی خوووب بخرم...

6.دکمه "بیخیال" یا "برن به درک من چیکارشون کنمِ"مامان بزرگم رو فعال کنم انقد غصه داییامو نخوره

7.قبل از اینکه "نون" زن بگیره بغلش کنم

8.یجوری به "ف" بفهمونم لازم نیست انقد توضیح بده تا جمله ساده رو به مخاطب بفهمونه.خر خودشه:|

9.به اون دخترخوشگله که سرتاپاش پسرونه س شماره بدم:|

10.برگردیم خونمون.زودتر.زودتر.زودتر...

11.اتاقمو که یه همچین وضعیتی داره رو جمع کنم 

پی نوشت:ببینید گفتم همچین وضعیتی داره.نگفتم که الان اینجوریه.الانم بهم ریختس ولی نه اینجوری.این عکس بالا مالِ روز بعد از کنکوره.که خب همون روز جمعش کردم و اوضاعش شد این

12.کامپیوتر سازمان سنجش دلش برام بسوزه بذاره من امسال خلاص شم

۱۲ نظر

دست هایش

هی میخواستم داستان بنویسم و توضیح بدم امروز چی شد و چی گذشت دیدم نه تنها حال ندارم،کل حال خوب امروزم خلاصه میشه تو این عکس.اوضاع مملکت و کنکور رو هم ارجاع میدم به عمه م:دی 


۵ نظر

صدایی از ته چاه میگوید:

ایشالا سال بعد

۱۳ نظر

یه دل میگه برم اون یکی دل هم میگه برم ولی مامانم نمیذاره

فکر انجام یه کار بد!مث خوره افتاده به جونم و دست از اقصی نقاط بدنم برنمیداره.ضرر جسمی و روحی نداره ولی خب بده دیگه.اینجا بده.میخوام خودمُ قانع کنم بذا بزرگترشی،بعد.ولی ممکنه دیگه هیچوقت موقعیتش پیش نیاد.کار خوب و بدم نداره.هر چیزی یبارشو باید امتحان کرد...

+دکمه غلط کردمش کجاست؟:))))نمیخوام برم معتاد شم که:|
۵ موافق ۵ مخالف

la calin

1.مدل داروخونه بیمارستان از اینا بود که اندازه یه مستطیل قد تحویل دارو از شیشه باز بود فقط.پسره پرسید بفرمایید؟گفتم بایواویل.اون لحظه با همکارش حرف زد و نشنید.پرسید چی؟!دیگه اسمشو نگفتم و با دست نشونش دادم و گفتم "این"!!با تعجب پرسید مطمئنی اینو میخوای؟.چرا نخوام؟!چندین دارخونه رو گشته بودم و نداشتن.با اقتدار گفتم بله!.گفت برو صندوق حساب کن بعد بیا تحویل بگیر.موقعی که قیمت رو از صندوق دار شنیدم تعجب کردم ارزون شده باشه.وقتی برگشتم با اخم نایلون رو تحویلم داد و منم با اخم تر که میشد"چیه مگه ندیدی کسی محصول آرایشی دارویی بخره ؟" رو ازش خوند نایلونو بدون نگاه به محتویات داخلش ازش گرفتم.وسط راه توش رو نگاه کردم دیدم محصول پیشگیری از افزایش جمعیت داخلشه!:| (شیشه بینمون طرفی که من میدیدم بایواویل توش داشت و اونورش که ایشون میدیده این محصول!)

2.امشب،فردا شب،پس فردا شب ،یه هفته دیگه شب و یه ماه دیگه شب!! عروسی و عقد و این حرفا داریم و واقعا دلم میخواد بدونم ای فامیلهای پدری چنین رقص و شادی دوست چرایید؟الان من چی بپوشم؟:|

+باید راضیشون کنم بیخیال مراسم امشب شن و به جاش بریم اینجا مثلا.چیه اون همه دوپس دوپس بیخودی سردردآور؟:|

3. بوی فاضلاب و چیزهای زشتی!!از کانال کولر میومد قبلا.جدیدنا هم عـــــــن آب چهار تا واحد از دست شویی میریزه رو سر مایی که طبقه اولیم.تو دست شویی احساس کردم موهام خیس شد.نگاه به سقف همانا و دیدن مایعی زردرنگ همان!:|

گوش بدیم

۱۲ نظر

دستور پخت پن کیک ورژن بنفشه

پست قبل ترایِ آسو رو میبینی که لب ساحل با موهای قرمزش داره واس صبحونه پنکیک درست میکنه.هوس میکنی.می ری شیر و شکلات میخری و برمیگردی

میخونی :بیا فینال رو ببین حداقل:/" 

لباساتو در میاری و تلویزیون رو روشن میکنی.مامانت میگه خبریه؟میگی فینال!خداحافظی میکنه و میگه آشپزخونه رو به گند نکش،لطفا!!

همه چیو قاطی میکنی و همزمان با گل دوم فرانسه هم میزنی

چون کاکائو دوس داریم پنکیک رو هم آلوده ش میکنیم.البته نه همه مواد رو.بیشترش رو

نیمه اول تموم میشه.میری سراغ گاز و پخت و پز.و چیزی که نهایتا درمیاد چیزی شبیه به همبرگره.به به!پنکیک:|

چطور تو این برنامه های آشپزی گردالی و بی سوختگی درستش میکنن؟شما مث من حس کدبانوگریتون یهویی فوران نکنه اینجوری تلفات بدین:|

۱۰ نظر

همه چی از دور...

1.خبر بد اینه که چشام ضعیفه و عینکی شدم.خبر خوب اینه انقد عینکمو دوست دارم و باهاش دنیا رو بهتر میبینم غم مورد اول دود میشه میره هوا

2.همه چی از دور قشنگه.حتی دوران بعد از کنکور.خصوصا دوران بعد از کنکور

3.شروع کردم به خوندن ریاضی .حل کردن سوالای هندسه مختصاتی "الان" همونقد برام شیرینه که میتوکندری بود.کجاش سخت بود که واس کنکور حذفش کردم؟!

4.با برادر کوچیکترِ زبون نفهم چیکار باید کرد؟خودش هم اغراق کرد و گفت من نفهمم،هرکاریم میتونید بکنید!!:|

۸ نظر

دوراهی

تا ساعت دو ظهر خوابیدن،جلوی باد کولر،با تاپ شلوارک،ناهار؟شام دیشب،فیلم دیدن و لش کردن رو تخت،تنها تو خونه و تنها و تنها،دمی رقص و شادی و بعد حموم،بازم فیلم :دی

یـــــــــــــــــا
هفت صبح بیدار شدن و رفتن به باغ بابابزرگ،جلوی نورخورشید اما زیرسایه درختا،خوندن کتابایی که از کتابخونه گرفتم،هلو و شلیل از درخت به دهن،لب جوی و آب بازی،با لباسای پوشیده اما :| ؟

+در نهایت خوشحالم که تو همچین دوراهی واس فردا گیر افتادم نه دو راهی عمومی یا اختصاصی؟فیزیک یا شیمی؟
۲۰ نظر

ممدبنفشه

1.تو این شهر جایی نبود که دفتر رنگ آمیزی بزرگسال داشته باشه.هرجا هم میرفتم با خنده پرسیدن واس خودت میخوای؟!بالاخره پیدا کردم. بنفشه هستم،صاحب مدادرنگی نو 24 رنگ و دفتر رنگ آمیزی ^__^

2.فقط یه زوج تازه نامزد کرده ی جوگیر آتیش نخوابیده ی لوس بی جنبه ن که وسط پیاده روی باریک صدای عشقم عشقم گفتناشون گوش فلکو کر میکنه و دستاشون چفت تر از همیشه س انگار قراره اون یکیو بدزدن و کسی بخواد رد شه حاظر نیستن دستشونو باز کنن و باید بپری وسط خیابون و نزدیکه ماشین بزنتت و نهایتا چن سانتی متریت ترمز میکنه با حرفای زشت:|

3.تا حالا صبح با صدای جیغ خنده ی یه پسرشیطون یه ساله که بالاسرتون داره موهاتونو از بیخ میکنه که بیدار شین باهاش بازی کنین بیدار شدین؟ یه سری بچه ها باید همونجوری بمونن و بزرگ نشن اصن

4.بین تی شرتا داشتم میگشتم که فروشنده اومد جلو گفت "چیز خاصی واسشون مدنظرتونه؟" . واسشون؟و بعد ادامه داد "رنگ خاصی یا..." گفتم "بنفش دوس داره!! ".پرسید "سایزشونو میدونین؟" و گفتم "نه".پرسید "چند سالشه؟چاقه؟لاغره؟کوتاه بلند؟" جواب دادم"هیژده سالشه،سایزشو هم با چش خودم بلدم ".تی شرتو برداشتم و گفت"هرجور خودتون میدونین ولی احتمالا برا یه پسر هیژده ساله کوچیک باشه!"چیزی نگفتم و رفتم تو اتاق پرو ببینم اندازمه یا نه.

5.ریاضی و زمین افتادم.شهریور باید برم خدمتشون. برگ زرینی به سابقه م اضافه شد ! :دی . اونم با چه رکوردی.زمین 3.5.ریاضی با اختلاف بسیار کمی دومین نمره خوشگل کارناممه.افتخارشو دارم پس از سالها داشتن کارنامه ی حال بهم زن نمره یکنواخت دار امسال رنج نمره بین 3.5 تا 20 در طرح ها،رنگ ها و سایزهای مختلف داشته باشم

6.این همسایه بغلی از تو حیاطش که کنار پنجره اتاق منه همیشه ساعت سه نصفه شب داد میزنه "مریمممممممممممم چی شد اون قیلیووووووووننننننن".زنش ساقیشه و اونم بدتر داد میزنه "اومدم باباااااااااااااااااااااااااا همسایه ها خواااااااااااابننننننننننننن خونه رو گذاشتی رو سرت"!!.یکی دیگه از همسایه ها بهشون گفته بود آرومتر،با پررویی جواب داده خونه خودمه اختیارشو دارم هرغلطی دلم بخواد میکنم . خوبه که تفنگ همین طوری دست کسی نمیدن وگرنه بی هیچ درنگ و فکری گلوله حرومش میکردم

7.مامان بزرگ مادریم با احتساب پسری که تو یک سالگی مرد،ده بار امر شریف و مبارک فرزندآوری رو جامه عمل پوشوندن.تو شرایط سی چهل سال پیش اسم پنج تا پسر پشت سر هم شده علی ممـد،سیدمــمد،نورمحمــد،ممدرضا،علیرضا که خدا رحم کرد و اسم دوتای آخر متفاوت درومد.انگار ممد رو به عنوان متریال دادن دستش،گفتن با همین و پسوند و پیشوند اسم بساز برا بچه هات.حس من به پستای چندموردی دقیقا مث همین چند بچه داشتنه.تعداد که میره بالا نمیدونی اسم رو چی بذاری و با ترکیب ممد ایکس ردش میکنی بره

8.قالب جدید چطوره؟خوشگله؟دوسش دارید؟خب معلومه که خوشگله ^_^ من دوسش دارم شما هم باید دوسش داشته باشید :))) . خیــــــــــــلی ممنون فیزیک دان خوش ذوقِ بلاگستان!

۲۴ نظر

آن چهار ساعت طاقت فرسای از دید اهل فن سرنوشت ساز

بزور ساعت شیش بیدارم کرده و پتومو میکشه که زود باش بیدار شو کنکور داری."ولم کن"!.بیشتر میکشه و میگه بچه های مردم از استرس تا صبح خوابشون نبرده دختر من عین خرس خوابیده.یه صبحونه زورکی و حالت تهوع همیشگی سرصبح.به حوزه رسوند منو و رفت.حالم خوب بود.خیلی خوب.انقد خوب که از سر و روم میبارید و نمیتونستم نیشمو ببندم.دوستامو ندیدم و نخواستم ببینم.شماره صندلیمو پیدا کردم.راست دست بود.به مراقب گفتم.یه صندلی دیگه آوردن برام گذاشتن روبروم.الکی مثلا ترکیب این دوتا میشه صندلی چپ دست!یه جامدادی کوچیک همراهم بود فقط و هیچ خوراکی ای نیاورده بودم.به مراقب گفتم آب معدنی میدین ایشالا؟!خندید و گفت آره یکم دیگه.همه مقنعه سرشون بود و من شال.با اون لبخند گنده و حال توپم و سر و وضع ظاهریم کاملا احساس تافته جدابافته بهم دست داده بود.بقیه یا داشتن لب میجوییدن یا مسیر دستشویی رو طی میکردن.دختر کناریم گفت خر زدیااااا!و ادامه داد خوندی؟گفتم ای!و گفت ایشالا ملی روزانه میاری دیگه؟دیدم خیلی شوته و نمیدونه من چی میخوام.ناراحت گفتم کاش ملی روزانه بیاریم!!تو دلم گفتم من دلبرو نشونه رفتم تو میگی ملی روزانه؟ملی روزانه کفپوش خونه آرزوهامم نبود.نوشته بود با انگشت سبابه دست راست مهربزن.با دست چپ زدم.صدای آقاعه اومد که گفت داوطلبان گرامی،دفترچه های عمومی را بردارید.ادبیاتش آسون بود و رو مخم.عربی از ادبیات آسون تر.داشتم ناامید میشدم که چرا باید آسون باشه همه بتونن جواب بدن؟که دینی دهنمو بست:| زبان عادی و معمولی بود و واس منی که زبانم بد بود یعنی اینم آسون بوده که من به اون زبان داغونی میگم معمولی بود.آب معدنی دادن و نفسی تازه کردم
زمین.عشق من،جانان.همون اول حالمو گرفت و نزدیک بود بزنم زیر گریه.هفته آخر کم ولی درس حسابی خونده بودمش و جواب دادن نه تا سوال از بیست و پنج تا زد تو برجکم.برای جبران حال داغون ریاضی رو رد کردم و رفتم سراغ زیست.و گواهی میدهم درصد زیست من با آنهایی که دلبر دانشکده کناری قبول میشوند و در چش و چال همه هستند برابری خواهد کرد!با یه لبخند گنده تر برگشتم سر ریاضی.قرار بود ساده هاشو جواب بدم ولی طوری بود احتمال و تابعش رو نتونستم حل کنم،ولی انتگرال و مشتق رو تونستم:|ذهنم محاسبه نمیکشید و رفتم شیمی.آخ شیمی.آااااخ شیمی.نظری ندارم.سخت بود!فاجعه!افتضاح!همونجا سر شیمی قیافه دلبر میومد جلو چشم که دارن ازم میگیرنش و هی دور میشه.با اخم چن تا فیزیک که حال دلم باهاشون خوب بود هم جواب دادم و ساعت دوازده بود.نیم ساعت هم برگشتم سر همشون و دو سه تا از هرکدوم از درسا جواب دادم و میخواستم بیخیال تایم باقیمونده تحویل بدم که آقاعه گفت داوطلبین گرامی!تماااام! با یه به جهنم اگه نشد پاسخبرگو تحویل دادم و اومدم بیرون.با حال خوب.ولی نه چندان خوب.مث وزنه سنگینی که مدت ها رو دوشت باشه و برداشته بشه.ولی کمرم خم بود هنوز.سنگینی و وزنه نبودن ولی جاش،دردش بود.آسمون خوشگل تر بود ولی!
۱۰ نظر

هلو سامر

از این دوحالت خارج نیست.یا میشه اونی که میخوام،که خب جیغ و دست و هورا،باید تابستون رو مشغول ریکاوری باشم که از مهر بازم درس اونم چه درسی!یا نمیشه،که خب بازم باید انرژیمو جمع کنم،قیامت که نشده.هرچند قیامتم بشه اتفاق خاصی نیفتاده.در هرصورت فارغ از نتیجه راهی جز خوش گذروندن ندارم :دی :)))

۱۳ نظر

چه دلبری هستم منــــــــ

کار از پر بودن و اضافه وزن و تپلی گذشته.قبول دارم چاق شدم.چاق شاید کم باشه واس وصفش،چــــــــــــاقــــــــ درست تره.ازون مدل چاق حال به هم زنایی که راه رفتن هم سختشونه و نفس کم میارن.داداش صدام میزنه خپلی.مامان میگه خرس قطبی.ت میگه عرضت داره از طولت بیشتر میشه.الف میگه با وزن گوشتی که امسال اضافه کردی میشه طایفه ای رو آبگوشت داد!!:| حالا ما که به هیچ جامون نیست با خنده قد و قواره کج و معوج خودشونو مسخره میکنیم باشد که رستگار شوند و بدانند گذشته و آینده من این خرسی که طی نه ماه یازده کیلو:| اضافه کرده نیست ولی فقط باباس که من هر چند کیلو بودم و شدم "دلبر بابا" صدام میزد و میزنه

+کامنتا رو باز گذاشتم واس هم خرسیای عزیز که قراره بیان بگن آره ما هم سال کنکور وزن اضافه کردیم خوشحال شم تنها خرس دنیا نیستم:))))

۱۳ نظر

سوال

اینکه میگن واس کنکور مداد مشکی نرم همراتون باشه ینی نمیذارن من اتودامو ببرم داخل؟:(.مداد خیلی گنده مینویسه صدای کشیده شدنش رو برگه هم رو مخه-_-


عکس هم جهت تلطیف فصا!!:دی

۷ نظر

هوا را از من بگیر اممممما

مثل همیشه بدون در زدن وارد اتاقت میشه،میپره به واقع!انگار که بخواد مچتو بگیره .وقتی هم اعتراض میکردی دلم میریزه پایین یهویی نیا تو  درو بزن گفته من مادرتم حق دارم هر جات هر وقت دلم خواست بی اجازه وارد شم

میگه لب تابم خراب شده دادم تعمیر تو که درس داری لب تاب واس چته؟بده ش به من فعلا!

هیستُری کروم و موزیلا رو پاک میکنی.جای بدی نرفتی ولی پاک میکنی.چون میترسی نکنه جایی رفته باشم و خودم ندونم

ریسایکل بین رو خالی میکنی.اینو شک نداری یه چیزایی توشه.

لعنت میفرستی به حافظه ت.یادته یه چیزایی رو تو درایو فیلما قبلا قایم کرده بودی.نه یادت میاد چی بودن،نه میدونی کجا انداختیشون و جوری استتارشون کردی که خودتم پیداشون نمیکنی

یه صلوات همانا و توکل برخدا همانا.که ایشالا هوس گشت و گذار به سر مادر نزند مبادا پیدا کند ممنوعه هایی که خودت هم نمیدانی چه هستند!!:|

پی نوشت:

+حوصله م سر رفته.فیلمات کجان ؟

_درایو اِچن دیگه.داری میبینی

+نه اونا رو نمیگم.اینا رد گم کنی ن.بقیه شون کجان؟

_عهههه مامانننننن

+کجاااااااان؟

_تو فولدر آهنگای ابی ن :|

یه نگاه به من،یه نگاه به مانیتور و بعد :

+من تو  رو نشناسم باید برم بمیرم دیگه.انقد پدرسوخته ای پیش بینی کردی همچین چیزیو بخوام ازت فولدر ابی هم واسم صحنه سازی کردی ردم کنی برم!!مث بچه آدم خودت بیا نشونم بده. تا چن تا فیلم مورد دار هم نباشه توشون باور نمیکنم دختر من باشی:|

هیچی دیگه،بردمش تو فولدر هفت فصله گیم آف ترونز -_-باز هم جای شکرش باقیه این یکیو یه جای جدا گذاشتم:|

۲۴ نظر
طراح اصلی قالب : عرفان ویرایش شده برای یک بنفشِ مهربان