نامه ای به دختری که نمیگذارم زاده شود

اگر احیانا آن موقع همچنان در کثیف ترین نقطه جهان بودیم و خدای ناکرده از دستمان در رفت! و تو به وجود آمدی، به من خرده مگیر که چرا مادرم مرا از بین برد؟!
باور کن بزرگ تر که میشدی روزی صدبار خودت را بابت دختربودنت در این مملکت گل و بلبل اسلامی لعنت میکردی. بهرحال من چیزی بودم که پیش آمد و گذشت، کاری نمیشود کرد، دیگر برای تو بس است...
طراح اصلی قالب : عرفان ویرایش شده برای یک بنفشِ مهربان