ساعت دوازده شب، با داداش تنها درخانه، بازی بارسلونا و اتلتیکو مادرید. چند لحظه سرپا نگاه میکنم. نباید بشینم. نباید ببینم. تازه ترک کرده م اما شیطون درونم پتانسیل اعتیاد دوباره رو داره حتی در حد نگذشتن از بازی گُل گُهَر و خُل شُجَر مثلا. خیابانی؟ اسم پیکه رو میگه. به داداش میگم این همونیه که لایی زدن بش؟ :دی میگه تو از کجا میدونی لایی چیه :)))))) بله خودشه :دی ولی هنوز نمیدونم آفساید چیه و چرا گلی که با اون همه مصیبت زده میشه رو میگن آفساید بود مثلا :|. میخوام بپرسم اینجا همون استادیوم خوشگله س؟ نمیپرسم. ولی میرم دنبال دفترچه بیست هزار آرزوم. روی کمد، داخل جلد هدفون یکی مونده به آخری. تاریخ امروز رو بالاش میزنم و پایین تر مینویسم نیوکمپ ^^. یه هه به خودم میگم. به تاریخی که اون زیر نوشته خواهد شد فکر میکنم. اون بالا تاریخ خواستن و این پایین تاریخ توانستن. شاید هیچوقت. ولی به این یکی امیدوارتر از همون لفظ استادیوم معمولی تو کشور خودمم. از اول میخونم همه رو. صفحه اول همینجاس. صفحه بعدی تو این عرض جغرافیایی امکان دیدنش نیست. صفحه های بعدی؟ تو این طول جغرافیایی امکانش نیست. اونیم که طول و عرضش درسته، زمانش نیست!
اگر عمری بود و بودم و بودیم و بیانی موند و بنفشه ای، تا اونجا که طول و عرض و زمان اجازه بده :دی دون دون همه رو همینجا نشونتون میدم. با تاریخایی هم بالا هم پایین و نوشته ای اون وسط و پس زمینه ای که خودشه، خود خودش... این اتود اونقد عزیز بود و هست که ده روز بعد گم شدنش دوباره بودنش اونقد محال مینمایید و مهم بود که وارد این دفتر شه. این از اولین تاریخ پایین نوشته شدگی :)))