سه شنبه ۲۱ اسفند ۹۷
یادم نیست چی میگفتیم. فقط میدونم جلوی پنجره بودیم و صداها رو میشنیدم ،حرفا رو نه. یهو خوابم گرفت. سرم سنگین شد و افتاد پایین. همین جوری هی پایین و پایینتر و چیزی که باید میشد،شد. شونههات.
صدای باد و بارون و گاهی رعد و برق و خر و پف بابا و یخورده ضعیف تر آهنگِ جهانبخش، سه شب، عذاب وجدان بابت بی احترامی به ساعت طبیعی بدن و این بیدار بودن و بیدار موندن، پنج ساعت مونده تا آزمون، فدای سرتی که شست و برد نگرانی و حال بدمو، فدای سرم، فدای سرت...