شنبه ۱۸ اسفند ۹۷
مثل اغلب جمعه های بعد آزمون زدیم بیرون. وضعیت هوا از رعدبرق و بارون شب قبل به برف تغییر حالت داده بود. آخ که چقد دوستون دارم وقتی میبینیم شال وکلاه کردید، لباسای رنگی پوشیدید، با دستای کوچولوتون:دی برف گوله میکنید و پرتاب میکنید طرف هم. هرچند خودم پیرزن طور باشم و دست به برف و برف بازی نزنم. یه سری از فامیلای نه چندان فامیل و نه چندان غریبمون رو دیدیم. اینجا دقیقا همین قدر کوچیکه. دوتا خیابون و دوتاکوه. تمام. و اینجا یه سری وسایل پایه ثابت صندوق عقبای همه ماشین ها هستن که به عنوان نمونه میتونیم به کتری قوی سیاه شده و دیگر تدارکات چایی و ددر دودور اشاره کرد. یه سری وسایلم پایه ثابت بعضی های دیگن. قلیون و تدارکاتش مثلا. و چون هیچ کدوممون نمیکشیم این وسیله تو صندوق عقب ماشین ما موجود نیست. و چون نه چندان فامیلامونو دیدیم که داشتن چایی میخوردن و قلیون میکشیدن و تعارفمون کردن و ما رو بردن محدوده خودشون زشت بود بگیم بابامون از قلیون و بوش و کِشَنده هاش خوشش نمیاد و بذارید بریم کتری قوی خودمونو بیاریم اون طرف تر چایی درست کنیم به دستگاه تنفس پدرمون توهین نشه، خودمون همینجوری رفتیم پیششون زیرِ آلاچیق. نمیدونم یادتونه یا نه ولی بود روزی که من تو وبلاگای قبلیم نوشتم از این که فلانی امروز سیگار کشید و من از بوش فرار کردم، دعوا به پا شده سر سیگار کشیدنش! یا حتی یادمه یه پست داشتم که عنوانش قلیون کشا خرن بود. الان هیچ نظر سیاه و سفیدی به هیچی ندارم. هیچی. چه بسا امروزی که میگم لیمویی زشت ترین رنگ دنیاست فردا میبینید با جورابای لیمویی در حالی که رو صندلی لیموییم نشستم و لیمو تناول میکنم میگم که میخوام اسم بچمو بذارم لیمو. منع لیمو نمیکنم. وبلاگاتونم اگه دوس دارید ببندید و صفحه سفید بذارید. که من هم ممکنه این کارو کنم. نمیکنم! نترسید. کلا. آدمیزاده دیگه. هرکاری میکنه. حالا این که الان کاری رو نمیکنه و نمیخواد بکنه دلیل بر پتانسیل نداشتنش واسه انجام کار مذکور نیست. آره خلاصه. رفتیم و سلام خوبید و اینا هم کردیم و چایی ریختن برامون. مزه قلیون میداد. از کجا میدونم مزه قلیون میداد؟ نکشیدما. نخوردیم نون گندم ولی کم ندیدیم دست مردم. نمیدونم ازون تنباکوـه ریخته بود تو چاییا یا چون اونجا قلیون میکشیدن همه چی بوش رو گرفته بود؟ خانومِ خونه وقتی دید لیوان دستمه همینجوری ولی دارم بوش میکنم و یه نیمچه لبی در حد مزه کردن میزنم پرسید که دوس نداری بنفش جان؟ گفتم نه داغه منتظرم سرد شه. و رومو کردم اونور و منتظر سردشدن چایی لیموییم موندم...