چهارشنبه ۱۶ مرداد ۹۸
نمیدونم داغم نمیفهمم، متوجه عمق فاجعه نشده م انقد ساده میگیرم، روحیه شکست و شروع دوباره و کوفت و زهرمار بالایی دارم، دلبرین پدیده ای قشنگ دارم که کنارش نتونستم خیلی عزاداری کنم و حالمو خوب نگه داشت که من، من بنفش که تو پیش بینی هام رخ دادن همچین حالتی برابر بود با مرگ و خودکشی و اگه نتونستم اعتصاب و کنج اتاق زار زدن و تمام لذت های دنیوی برخود حرام گرداندن، الان تازه از خواب بیدار شدم و با دیدن تابلوی آبی رنگ تهران پنجاه کیلومتر بی هیچ آبغوره گرفتن و حسرتی دارم فکر میکنم که آخ جون مسافرت ^^