سه شنبه ۲۱ خرداد ۹۸
پنل مدیریت رو باز کردم. اولین ستاره ای که خاموش کردم ستاره محمدعلی بود. آخریش هم شد. تو اون پستش که الان در دسترس نیست آهنگ ای باران قربانی رو لینک کرده بود. نزدیک چهارماه پیش یعنی. مامان داشت صدام میزد و هیچی نمیشنیدم. بهش گفتم اگه میشه بعدا حرف بزنیم، نمیشنوم... میخواستم ستاره بعدی رو خاموش کنم. هنوز هندزفری رو وصل نکرده بودم و این جمله به صورت عمومی پخش شد." تا ماه شب افروزم پشت این پرده ها نهان است". خروج از پنل و بعدم چشامو بستم. میخوای حواس خودتو پرت کنی الان با وبلاگ خوندن؟ از چی میترسی؟ قشنگ برو تو دلش و بذار ببلعدت و خلاص. یا هضمت میکنه و تموم میشی، یا تو از داخل میزنی نابودش میکنی میای بیرون. فقط انقد فرار نکن. تا کجا؟ نمیخواستم بریم. از طرفی تاب موندن هم نداشتم. یه چیزی شبیه رفتن برای موندن بود. سرم تو آسمونا بود و دلم اونجا و اینطوری که بابا با سرعت صد و خیلی تا داشت میروند و دور میشد من داشتم نخ کش میشدم. و حالا فقط تو گوش خودم داشت میگفت که "جان میلرزد که ای وای اگر دلم دیگر برنگردد...". پنج بار، ده بار، بیست بار، نمیدونم. شاید سی چهل بار حتی آهنگ رو گوش دادم. سرم رو پای داداش بود و دراز کشیده بودم. نمیخواستم بیرون رو ببینم و این رفتنو. صداش درومد که پام خیس شد. وقتی سرمو از رو پاش برداشتم صورتمو دید. اول تعجب کرد و بعد پرسید چرا گِر... هیسسس. نمیخواد مامان بابا متوجه شن. نمیخواستم بیرون رو ببینم. ولی خب نشستم. دستمو چسبوندم به شیشه. سرد بود. یعنی ممکنه بارون بباره؟ این آهنگ و این وضعیت فقط یه بارون واقعی کم داشت. برای بار چهل و یکم آهنگ رو پلی کردم و پلی کردن آهنگ همان و پلی کردن آنچه گذشت همان. از ساوه تا همدان، همدان تا کرمانشاه، کرمانشاه تا جلوی در خونمون فقط این آهنگ پلی بود. الان که انتخاب آهنگ رو سپردم به خود لب تاب بعد مدت ها این آهنگ رو پلی کرده. دوباره داره میگه "میباری بر مزارش خوش به حالت که بارانی" دوباره؟ ... اوممم. شونصد باره دارم حس میکنم اشکام پای داداش رو خیس کرده و وقتی یکم بیرون رو نگاه کردم دیدم اونقد هم ترسناک نیست. از اونجا تا ساوه رو اومدی. از ساوه تا شهر خودتون روهم برمیگردی. چیزیت هم نمیشه. بهت قول میدم نمیری. یا حتی به قولی چیزی که نکشتت قوی ترت میکنه اصن. یجوری جمع کن خودتو دیگه. چقد من موعظه کنم در گوشت؟! من قربانی رو دوست دارم. و همه آهنگ هاش رو هم تقریبا. هیچ دلم نمیخواد وقایعی که ممکنه چندان خوشایند نباشه یادآوریشون کدگذاری بشه تو آهنگایی که دوسشون دارم. این یکی از اون چهارگانه ی آهنگ، مزه، بو و کلمه ـس در نقش ماشین زمان. این آهنگ میتونست بیشتر از اون همه باری که تو اون مسیر گوش دادم بازم گوش داده بشه. ولی یه سری وقایع پشت صحنه تو تک تک کلمه هاش کد شده و الان تنها چیزی که وقت مرورشه درسامه، نه آنچه گذشت. به خودم قول دادم یروز تلخی پشت صحنه این آهنگ رو بشورم ببرم. تو مسیر رفت اینجوری شد؟ تو همون مسیر اما از نوع برگشت درستش میکنم.
آلتو قبل اسم ابر میاد و نشون دهنده ارتفاع بالای ابره. نیمبوس بعد از اسم ابر میاد و نشون دهنده باران زا بودن ابره. کومولوس هم ابریه که توده ایه. ابر تو عکس یه کومولو به نظرتون نیمبوس باشم یا نه ـه که چند دقیقه بعد تبدیل به کومولونیمبوس شد و بنفشی که اینجا عکاسه نه معکوس، یه کمی تا قسمتی آلتو بنفشو خیلی نیمبوسه.