جمعه ۲۰ ارديبهشت ۹۸
باید بریزم دور تمام اعتقادات داشته و نداشته ـم راجع به همه چی رو وقتی یَک گارد خشن و غیرقابل نفوذی دارم جلوی این کارا و انگار طلب کارم از هرکی گفت روزه بگیرین و هر کی گرفت و هر کی موافقشه و فکر میکنم روزه دین نیست، دین روزه نیست، اصن دین چیه؟ روزه چیه؟ فقط بیخودی به خود سخت گیریه، خود خدا هم راضی نیست ما تو این وضعیت مملکت که انواع بلایای طبیعی و غیرطبیعی رو سرمون هست خودمون گشنگی و تشنگی رو هم اضافه کنیم
ولی
ولــــــی
ولــــــــــــــی
وقتی میبینم دلبرکم
دلبرکانم به واقع!
روزه گرفتن و دلم ضعف میکنه براشون و ناراحت میشم که آخی، کاش انقد درس خوندنم بند خوردنم نبود که من هم بگیرم، که کمی صبر و درد و لذت بدم به خورد سلولا و میتوکندریام و خب سر ساعت چهار و نیم صبح بیدار میشم و فکر میکنم که الان داره سحری چی میخوره، چی میخورین! و با حرص پتو رو میکشم رو سرم و به ادامه خوابم میپردازم...