سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸
کاش میشد میتوز کنم و بشم چند تا بنفش. اوممم... هشت تا بشم خوبه. ینی دو نسل پی در پی.یکیو بفرستم بره یه جای آروم زیر آسمون شب ستاره ها رو نگاه کنه و باهاشون حرف بزنه. جیغ بزنه. نفس بکشه.اوه خدایا. اردیبهشته. بره نمایشگاه کتاب و طبیعتی که بهشت شده رو زندگی کنه. یکیو بهش بگم عزیزم تو خسته ای، بخواب! و هرچقد دلش میخواد بخوابه.اونقد بخوابه تا بمیره. یکیو بفرستم بره واسه خودش عکاسی کنه دوربین بخره یاد بگیره.به من چه. خودش پیگیر کاراش میشه دیگه. یکیو بفرستم تهران پیش بهار اینا بگم ویولون من کو؟ قرار بود یادم بدیا! و لش کنه اونجا واسه خودش. یکیو بفرستم همونجایی که خودم میدونم، چند روز دهنش سرویس شه به غلط کردم خواستمش بیفته تا همین یدونه ی الان انقد بهونه نگیره. بفهمه همه چی از دور قشنگه. یکیو نگه میدارم واسه امور متفرفه و انجام کارام. لباسامو تنم کنه لقمه بذاره تو دهنم کولم کنه ببرتم تا دم در دست شویی تو حموم موهامو بشوره به جام رانندگی کنه. خودمم میرم شیراز ور دل حافظ. شاید به رایحه هم بگم بیاد و بهش میگم دختر تو چنین خوب چرایی؟! و میگم که یه آخرشبونه فروردینونه بهارونه منو مردوندی وقتی خواستم دمی بیاسایم و نتو چک کنم، تو رو دیدم و ساییدن! ماسید به تنم... یدونه بنفش مونده! اونو هم بهش میگم تو کارت درس خوندن و کنکور دادنه. میتونی علم بیاموزی دانشگاه بری دکتری مهندسی چیزی بشی واسه خودت. اگه دوس نداری اشکال نداره! میتونی با هرکدوم از بچه های بالا که دلت میخواد بری بچرخی. کنکور هم فداسرت.