حالا باز نیت انگیزه داشته باشن خوبه، نیت اغلب تیکه پروندنه! :| :))) که خب بیخیال همه...
هوم :) البته بابای من خوشبختانه تفکراتش اغلب شبیه همه مامان باباها نیست... یجورایی درک کننده تر و امروزی تر مینماید. امسال که رتبه کنکورم اومد و فامیل فرت وفرت زنگ میزدن بپرسن چیکار کردی، یه جایی سر ناهار بودیم تا خواستم اولین قاشق رو بذارم تو دهنم گوشی مامان زنگ خورد. من نزدیک بود بزنم زیر گریه. مامان رفت جواب بده بابا گفت ولشون کن بابا فضولا رو! جواب نده و رو به من گفت اشکال نداره و امسال میخونی و چیزی نشده که... الانم همین جوره. اینیم که گفت کیف کرده بود بچه با این سن و سال پیشرفت کرده مثلا. شک ندارم قصد تیکه پروندن نداشته... ولی میدونی چیه؟ مشکل خودمم. ناراحتیم از خودمه که چرا من همون سال اول نتونستم که الان هر کنکوری و کنکور تموم کرده ای بهم بریزتم...
اگه نمیخوندم سال اول بازم تنبلی میکردم ( خودمو میشناسم دگ :دی) و وقتی دومین سال کنکورم بود نوزده ساله بودم :)) ازون لحاظ :دی
محمد احمدی رو میگی؟ همون تغییر رشته به پزشکی که رتبه یک 95 هم شد؟ خود منم نمیبینم این کوفتی رو. ولی وقتی از اتاق میزنم برم یه لیوان آب بخورم چیزی بیارم میبینم که چند دقیقس ناخداگاه پاش نشستم :دی
بله بله :))