1.مدل داروخونه بیمارستان از اینا بود که اندازه یه مستطیل قد تحویل دارو از شیشه باز بود فقط.پسره پرسید بفرمایید؟گفتم بایواویل.اون لحظه با همکارش حرف زد و نشنید.پرسید چی؟!دیگه اسمشو نگفتم و با دست نشونش دادم و گفتم "این"!!با تعجب پرسید مطمئنی اینو میخوای؟.چرا نخوام؟!چندین دارخونه رو گشته بودم و نداشتن.با اقتدار گفتم بله!.گفت برو صندوق حساب کن بعد بیا تحویل بگیر.موقعی که قیمت رو از صندوق دار شنیدم تعجب کردم ارزون شده باشه.وقتی برگشتم با اخم نایلون رو تحویلم داد و منم با اخم تر که میشد"چیه مگه ندیدی کسی محصول آرایشی دارویی بخره ؟" رو ازش خوند نایلونو بدون نگاه به محتویات داخلش ازش گرفتم.وسط راه توش رو نگاه کردم دیدم محصول پیشگیری از افزایش جمعیت داخلشه!:| (شیشه بینمون طرفی که من میدیدم بایواویل توش داشت و اونورش که ایشون میدیده این محصول!)
2.امشب،فردا شب،پس فردا شب ،یه هفته دیگه شب و یه ماه دیگه شب!! عروسی و عقد و این حرفا داریم و واقعا دلم میخواد بدونم ای فامیلهای پدری چنین رقص و شادی دوست چرایید؟الان من چی بپوشم؟:|
+باید راضیشون کنم بیخیال مراسم امشب شن و به جاش بریم اینجا مثلا.چیه اون همه دوپس دوپس بیخودی سردردآور؟:|
3. بوی فاضلاب و چیزهای زشتی!!از کانال کولر میومد قبلا.جدیدنا هم عـــــــن آب چهار تا واحد از دست شویی میریزه رو سر مایی که طبقه اولیم.تو دست شویی احساس کردم موهام خیس شد.نگاه به سقف همانا و دیدن مایعی زردرنگ همان!:|