پایانی بر این و شروعی بر آن

تو ماشین جام نمیشه.ینی میشه.ولی من همه چیو آزاد و در حالت غلت خوردن میخوام.داداش کنارمه و نمیتونم پامو دراز کنم.پامو از پنجره میارم بیرون.همدانیم.بابا میگه زشته،یکی پاهاتو میبینه و میگم کی؟فامیلامون؟تا اینجا هم دنبالمونن بدونن چیکار میکنیم؟!.قبلِ بحث دوباره پاهامو میارم تو و با بغض به خودم قول میدم دیگه با بابا سفر نیام. آدمی که به همه چی غر میزنه. به ترافیک به پلیس به باک بنزین به اگزوزی که وسط راه خراب میشه به خستگی به پادرد به گرونی به من به کنکورم به ... .ولی خب صدبار باز آمدم و باز توبه شکستم.کیو دارم باهاش برم؟!انتخابی هست جز بابا؟.صدای خوردنِ قطره های آب به شیشه میاد.میزنمش پایین و دستمو میبرم بیرون.به خونه فکر میکنم و اتاقم.به قرارگاه.به فرارگاه.به وقتی که بتونم تو خونه اینو بنویسم و بگم تموم شد!دیگه ازینا نمینویسم.و بگم اصن دیگه نمینویسم.پشیمون میشم.من آدم ننوشتن نیستم.خداحافظی میکنم دوروز بعدش برمیگردم بهم میگن سست عنصر!ولی میتونم بگم کمرنگ میشم و کمتر هستم؟!

خب دلمون تنگ میشه اما همین که گهگهای ببینیم هستی کافیه :-) به وقتش باز میای به اتیش میکشونی اینجا رو :-D

من چه الان چه روزای آتی حتی اگه کامنت ندم و ننویسم مث روح سرگردان تو وبلاگتون میچرخم و هستم.این شما تازه دانشجو شده هایید که دیگه میرید و پیداتون نمیشه و میشید"گهگهای":دی :( :)

بله بله الان میخوام زیر شعله رو کم کنم قشنگ جا بیفته D:

:))))))) عجله داشتم :-D 
نه بابا من میام .میبینی که همچنان دارم مینویسم ;)

هنوز نرفتی که!:) بذا بری.سرگرم خوابگاه شی.دوستای جدید.استاد جدید.شهر جدید.وبلاگو یادت میره اصن:)) مورد داشتیم دیگه...ولی خب امیدوارم تو و بقیه اینجوری نباشین

منم روح سرگردان شدم

+ بنفشه وبلاگتو دوست دارم، خیلی دنجه :)

تو ام تو وبلاگا میچرخی؟:)

+واقعا؟-^_^مگه وبلاگم میتونه دنج باشه؟!اگه میخوای کلیدشو بدم من کمتر هستم هر وقت خواستی خونه خودته بیای:دی

گویا اینروزا خیلی رو به راه نیستی ! 
هر چیزی که اطرافت میبینی بهانه ای شده واسه بد کردن حالت !
شاید بعدنا با خودت بگی چرا خودمو اذیت کردم بخاطرشون ، چیز مهمی نبودن که ^_^
نیومدین مشهد ؟ منتظر بغلات بودما :( :دی

همین الانم همینو میگم و همون لحظه که دستم بیرونه دارم همین حرفا رو میزنم و میگم ولش کن :دی

نه:(سفر دور دنیا داشتیم ولی به دلایلی باز کنسل شد مشهد هم تو مسیر بود:(

غصه مخور بابا منم غر غروعه تو سفر :| 
+نرو نرو اگ بری جات خالیه 
بمون بمون یک شب جنجالیه 

😐😁😂

چون بابای توهم غرغروعه غصه نخورم؟:))))


+اوووه!چه خبره شب؟!بگو،شاید موندم:))))


++تنبلیم میشه بیام تو وبلاگ خودت بپرسم!رمزو بده دیگه-_-

زندگی ادامه دارد با تمام مشکلاتش

و بلاگستان هم بدونِ بنفشه:)

این تصمیم شماست و قابل احترام 
هرچند برای ما ناخوشایند و ناراحت کننده باشه

صد سال سیاه نمیخوام به تصمیمم واس نبودنم احترام بذارید D:

اما خب من هستم یذره کمرنگ میشم فقط:)

خوبه آدم مقداری ثبات داشته باشه ! 
نه هر چیز و ناچیزی رو بلد کنه ؛ اگر کسی به کسی احترام میذاره برای شخصیت اون این کار رو انجام میده ! 
و خوبه واقعا آدم شخصیتی داشته باشه که حداقل قابل احترام بشه ! 
به خودتون نگیرد ، کلی گفتم 
ولی اگه میخواید بهتون احترام نذاریم مشکلی نیست ؛ احترام نذاشتن ساده تر از احترام گذاشتن است.
موفق باشید

ظاهرا یک مقدار منظورم راجب اون احترام نذاشتن رو کج فهمیدید!هیچ کی نمیخواد و نمیاد بگه بهم احترام نذارید حتی اگه آدم محترمی هم نباشه .گفته بودید میخوای بری به تصمیمت احترام میذاریم و من گفتم تو مقوله رفتن،نمیخوام احترام بذارید بهم! خودِ من ;sd بخواد از بلاگستان بره به تصمیمیش احترام نمیذارم و این احترام نذاشتن معنیش این نیست برم بهش بی احترامی کنم.یعنی نمیپذیرم رفتنش رو!همین

ممنون.شما بیشتر

چرا خب از جای دیگه ناراحتی اما میخوای اینجا کمتر بیای...

آسوکا جانم!توجه شما را به بندهای زیر جلب میکنم :دی :)

1.عنوان اشاره نداره به پایان وبلاگ.پایان وبلاگ هیچوقت همچین عنوانی نداره.چون وقتی پایانش میرسه که من مرده باشم و اون موقع نمیتونم خبر پایانش رو بهتون بدم!
2.اون پایان،منظورش پایان همچین پست هایی بود.کدوم پستا؟چن پست اخیر رنگ و بوی ناراحتی و دلخوری دارن از در و دیوار. منظورم این بود فعلا نوشتن این مدلی و گله کردن تعطیله!به واقع میشه گفت حتی معنیش شروع پست های شادتر و بهتر هست:))) و شروعی بر...بریم بند بعد
3.میتونم بگم نود درصد ایراد من پارسال برای کنکور برمی گشت به درس نخوندنم.نه کسی مقصر بود نه منبعم بد بود نه سر کنکور سوالا رو جابه جا زدم و چنین توجیهات بیخودی ای. و پنجاه درصد دلیل درس نخوندم حواس پرتی و بی تمرکزی و کوبوندن کتاب تو دیوار بود وقتی نمیتونستم فکرمو جمع کنم. و چهل درصد ناتوانیم بابت جمع کردن تمرکزم برمی گشت به فضای مجازی و آدماش!خیلی وقتا فکر به اینکه یادم باشه فلان چیزو ثبت کنم و وای فلانی الان جواب کامنتمو داده و وای بهمانی پست جدید گذاشته برم بخونم ذهنمو درگیر میکرد.میخوام اینو کمش کنم.موقتا.احتمالا هفته ای یه بار بنویسم مثلا و خیییلی کم کامنت بدم و ذهنمو عادت بدم که فقط جمعه ها حق داری درگیر فضای مجازی باشی!
5.من انقد الان حضور مجازیم پررنگه کمرنگ که بشم میشه پررنگ یکی مثل تو مثلا:))
4.شاید ناراحتیامو ریخته باشم تو وبلاگ بیچاره ولی هیچوقت تلافی ناراحت بودنمو سر اینجا در نمیارم:) خیالت تخت

بابا تهرون سرد نیس که ! من گرممه اینجا ! شهر دانشجوییم از دو هفته پیش چنان سرد بود ک با ژاکت میگشتم... اما اینجا خیلی گرمه که :)))

نوشتم همدان ها!وگرنه بله تهران آدم گوشتش گرماپز میشه قشنگ:))

طراح اصلی قالب : عرفان ویرایش شده برای یک بنفشِ مهربان